این روزهــــایم به تظاهر می گذرد...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست...
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
از عذاب بی تو بودن،در سکوت خود خرابم
دوری از صورت ماهت،هر نفس میده عذابم
خاطرات با تو بودن شب و روز میاد بخوابم
اینه آخرین کلامم ،بخدا بی تو خرابم
هیس...!
ساکت....!
یک کف مرتب به افتخاره رفتنش بزنید.......
در این بی کس سرای تنگ و وحشت زا دمی از عشق میخوانم گهی از او همی نالم گهی بر دل ، گهی بر سنگ بی مهری شباهنگام میکوبم ! همی از غصه لبریزم نمی رقصد خیال من نمی خندد لبان من بیا ای یار دیرینم بیا ای چشمه ی زیبای رویایی بیا و بر کن از این دل ردای شوم تنهایی
یکی را دوست میدارم |
یکی را دوست میدارم ولی او باور ندارد |
((من در نگاه تو بودم خود را عروسک دیدم))
((در قلب تو بودم خودرامادری مهربان دیدم))
درخون تو بودم که قلبم را سرخ و پریشان دیدم))
در خون تو بودم که نفس هایم را هماهنگ با زمان دیدم))
آب میریزم بر کاسه ی بلورین احساس بابرگ های گل,آماده ی بدرقه ات کنار دلتنگی در می ایستم بغض نمی کنم گریه نه آب را میپاچم به امید دیدنت میفهمم تو را طبیعت تو سفر وطبیعت من دلشوره ی مسافرم با پاچیدن آب همه ی دعا های سر سجاه ام را بدرقه ی راهت می کنم در امتداد رفتنت مهر می کنم بازگشتت را می سپارمت به خدا خدایی که هیچوقت نخواست تو را به من بسپارد
تو از شور وشرار دل چه میدانی؟؟؟
ز حال و روزگار دل چه میدانی؟؟؟
تو غافل از غم و عشق و جنونی!!!
زحال وانتظار دل چه میدانی؟؟؟
.: Weblog Themes By Pichak :.