دانلود آهنگ جدید

اشک - عشق؟؟؟مگه داریم!!!!
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

"چقدر کوچک شده ای.

چقدر کم قیمت.

حرف هایت را ارزان بر زبان می آوری.

محبتت را مفت حراج کرده ای.

لطافتت را بر باد داده ای.

دلت که دیگر گفتنی نیست ... قرانی برایت ارزش ندارد...  "

 

 

داشت می گفت و می گفت ...

می گفت و من ریز ریز اشک می ریختم

 

 

  "هان!

اشک بریز!

شاید کمی شوری دریای قلابی دلت را دریایی کند.

شاید کمی آب کویر دلت را آباد کند.

شاید اگر سوز اشکت روی دلت بچکد دلت بسوزد برای ارزانیت.

شاید اگر تیزی قطره اش بکشد روی دلت پاره پاره اش کند.  "

 

هنوز اشک می ریختم ولی صدایم بلند شده بود.

با این حال؛ میان آن همه اشک و کمبود؛ نبودنت قحطی زده بود بر دلم...

گر بودی شاید مجبور نبودم آن همه حرف را یک تنه به دوش بکشم و نفس نفس بزنم از سنگینی اش.

 

شاید اگر بودی شانه هایت کمی سوز دلم را با خود می برد.

شاید اگر کنارم نشسته بودی سرم را روی زانوهایم نمی گذاشتم که از سختیشان پیشانیم سرخ شود و دردی دیگر شود بر جانم...

شاید اگر بودی؛ سرم روی شانه ات کج بود و دستانم را در دستانت می فشردی.

 

 

او هنوز می گفت.

من هنوز گریه می کردم.

هنوز همه چیز تار بود.

هنوز دلم چیزهایی کم داشت.

هنوز دلم قحطی زده بود.

و تو هنوز هم نیامده بودی ....!




تاریخ : پنج شنبه 91/9/2 | 3:24 عصر | نویسنده : mobina nazifi | نظر

  • paper | بند باز | ری شاپ